به گزارش همشهری آنلاین در ابتدای این مراسم علی اصغر محمد خانی، مدیر بخش نقد و بررسی کتاب این نهاد عمومی به معرفی کوتاهی از مجموعه دانش معاصر پرداخت. وی گفت که این مجموعه از سوی انتشارات فرهنگ معاصر به بازار کتاب عرضه شده است.[فرهنگ معاصر و انتشار چهار کتاب تازه از مجموعه دانش معاصر]
دکتر حسین معصومی همدانی: بیسوادی علمی
در ادامه دکتر حسین معصومی همدانی درباره چگونگی آغاز به کار این تیم و انتشار این مجموعه به همفکریها و مباحثی که با دکترمحمد خواجهپور داشتند ا شاره کرد و گفت:دکتر خواجهپور و من با یک فکر مشابهی به این نظر رسیدیم که چنین مجموعهای لازم است. ما دو نفر بدون اینکه کسی در این فکر پیشدستی کند، مدتها درباره مسائل مختلف آموزشی حرف میزدیم و یکی از مشکلاتی را که مطرح میکردیم همین بود که گاهی مقایسه میکردیم بین زمانی که خودمان دبیرستان و دانشگاه میرفتیم و روزگار امروز، زمانی که ما دبیرستان میرفتیم مقدار درسی که میخواندیم خیلی کم بود و در عوض چیزهای دیگری میخواندیم که مقدارش زیاد نبود. چون آن زمان کتاب تا این حد نبود. تشنه بودیم و با ولع این کتابها را میخواندیم و خیلی هم توجه نمیکردیم که ترجمهاش خوب یا بد است؛ مثل آدم تشنهای که به آب گل آلود برسد و آن را میخورد و عطشش فرو مینشیند.
وی با اشاره به اینکه امروزه دانشآموزان دبیرستانی و دانشجویان برای گذراندن کنکور بار عظیمی بر دوش دارند گفت:از ابتدای کودکی خانوادهها بچهها را برای کنکور آماده میکنند و هدف از آموزش گذراندن کنکور و قبولی در یکی از دانشگاههاست. پدیدهای که به عنوان یک فرد دیگری از اجتماع آن را حس میکند و میتوان اسمش را بیسوادی علمی گذاشت. همانطور که الان از بیسوادی کامپیوتری حرف میزنیم، یعنی آدمهایی که ممکن است خیلی دانشمند باشند اما از لحاظ استفاده از این امکانات جدیدی که رایانه در اختیارشان میگذارد، مثل آدم بیسواد عمل میکنند. ما پدیدهای در جامعه داریم به اسم بیسوادی علمی به این معنی که جوانهای ما عموما حتی کسانی که در دانشگاههای خوب درس میخوانند، دید و بینش خیلی خیلی محدودی دارند. این احساس روز به روز در سالهای اخیر در من شدیدتر شده است.
معصومی همدانی با اشاره به این که همه افراد و به خصوص دانشآموزان کتاب علمی میخوانند، اما علم برایشان منحصر در کتاب درسی است ، گفت: اگر یک اقلیت کوچکی را کنار بگذاریم آگاهی آدمها از آنچه در قلمرو علم میگذرد ناچیز است. وقتی با جوانی خودمان مقایسه میکردیم، یک مشت کتابهایی بود که هنوز هم هست و کتابهای خوبی است و آنها را میخواندیم و غیر از کتابهای درسی بود. به غیر از اینکه کتابهای دیگری هم میخواندیم، مثل رمان، شعر که آنها هم الان به نظرم خوانندهاش کمتر شده است. ما در کنارش مقداری کتابهای علم برای همگان هم میخواندیم و یک بصیرتی پیدا میکردیم بیش از آنچه از کتاب درسی به دست میآید.
وی گفت: در این بازار گرم کتابهای ادبیات، سیاست، فلسفه، جامعهشناسی شاید یک قصوری هم از طرف کسانی شده است که میتوانستند در حوزه کتابهای علمی کتابهایی غیر از کتاب درسی تولید کنند و نکردند. این مباحث ما را به این نتیجه رساند که به فکر ایجاد چنین مجموعهای به زبان فارسی بیفتیم و این فکر را باآقایان داود موسایی و شاپوری در انتشارات فرهنگ معاصر در میان گذاشتیم و آنها هم با حسن استقبال این فکر را پذیرفتند و تقریبا دو سال است که این کار ادامه دارد. در این میان از این مجموعه کتابهای «دانشمعاصر» هشت جلد درآمده است. اینکتاب هادر مقوله علم برای همگان قرار میگیرد.
وی درباره تعریف خود از واژه «علم برای همگان» به دلایل جامعه شناسانه آن اشاره کرد و گفت: اصولا کتابخوانی در جامعه ما رایج نیست و استفاده از کتاب، چیز متعارفی نیست. بنابر این چیزی که در جوامع دیگر شاید برای اکثریت فرهیختگان نوشته میشود، در جامعه ما وقتی ترجمه میشود خودش به صورت کتابی برای اقلیت درمیآید. یعنی کتاب همگانی ممکن است به صورت کتاب درسی دربیاید ،همانطور که درباره بعضی از کتابها اتفاق افتاده است که کتاب عمومی فلسفه سالها کتاب درسی بوده است. این کتابها البته مطالبش سبک و سنگین دارد، ولی کتابهایی نیست که هر کسی بخواند اما هر کسی که تحصیلاتی در حد دیپلم و مقداری علاقه داشته باشد، به خصوص دانشجویانی که رشتههایشان نزدیک به این مباحث است ،میتوانند چیزهایی از این کتابها درک کنند.
سرویراستار مجموعه دانش معاصر درباره ویژگیهای این مجموعه گفت: در این مجموعه سعی ما بر این بوده است که زبان این کتابها شسته و رفته باشد، از تواناییهایی که زبان فارسی در چند دهه گذشته برای واژه گزینی علمی داشته، استفاده شود. واژگان مقبول در این رشتهها حتیالمقدور به کار برود و این احیانا کمکی کند به جا افتادن این واژگان در بین مردم. این ملاکهایی است که در کار داشتیم و امیدواریم رعایت کرده باشیم. مهمترین سهم را در این میان مترجمان دارند که این کتابها را برای ما ترجمه کردند. سعی ما بر این است که این کتابها منحصر به ترجمه نماند و با دو یا سه نفر از دوستان که در رشتههای خودشان آدمهای شاخصی هستند صحبت کردیم که چیزهایی برای ما بنویسند. خود این که یک عالم ایرانی سعی کند موضوع تخصصیاش را به زبانی بیان کند که زبان فنی نیست، گام مهمی است و کاری است که در ایران خیلی کمتر کردیم و اصلا همگانینویس در حوزه علم نداشتیم. کار ما همچنان ترجمه بوده و خواهد بود.
وی ادامه داد:ما در این کتابها مقید به هیچ مجموعه خاص فرنگی نیستیم. از این هشت جلد، عملا چهار جلد از یک مجموعه معین ترجمه شده، چهار جلدش هم از مجموعههای مختلفی ترجمه شده. حتی زبان یکی از کتابها از فرانسه ترجمه شده، بقیه از انگلیسی ترجمه شده است. سعی ما بر این است که اگر کتاب خوبی در جایی سراغ یافتیم و مترجم شایستهای پیدا کردیم، که خوشبختانه در یک مواردی تا به حال پیدا کردیم، به این مجموعه اضافه کنیم. کتابها از لحاظ سطح مطالب متفاوت است اما به طور متوسط همه اینها میتواند به درد خواننده با فرهنگی بخورد که علاقه دارد که چیزهای درستی بداند. حوزه علم، حوزهای است که بر خلاف اینکه آدم توقع دارد در آن از این خبرها نباشد، اما مار کشیدن به جای مار نوشتن در آن خیلی مرسوم است. علم تقلبی در آن خیلیخیلی زیاد است و متاسفانه مطبوعات ما از این نظر خیلی پیشرفتهاند و ما سعی میکنیم که خلاف این جریان شنا کنیم.
معصومی همدانی درباره کتاب «نظریه کوانتومی» که در این مجموعه توسط خود وی ترجمه شده است گفت: این کتاب برای کسانی که توقع دارند از نظریه کوانتومی چیزهای عجیب و غریب بخوانند، کتاب دلسردکنندهای است. یعنی اینجا معلوم میشود که نظریه کوانتومی یک چیز کاملا جدی است که البته میتوان به زبان قابل فهمی آن را بیان کرد. به خصوص جالب است که نویسنده این کتاب، یک آدم خیلی برجستهای است، استاد فیزیک ریاضی است در کمبریج و در عین حال خودش کشیش است و سالها کار کشیشی میکرده در فاصله دو دوره استادیاش اما با این حال در این کتاب بارها هشدار میدهد که از نظریه کوآنتومی نباید سوء استفادههای کلامی، روانی کرد، بلکه باید توقع حل مسائلی را از این نظریه داشت که این نظریه میتواند حل کند. در حالی که ما الان شفای کوآنتومی داریم، تائوی فیزیک هم داریم، انواع و اقسام چیزهایی داریم که خیلیها هم میخوانند. آنها البته دلچسبتر است اما به نظر ما جنس قلابی است، یعنی هیچکدام از ما آدمهای بیگانه با تخیل و ادبیات نیستیم، اما تصورمان این است که حوزه تخیل یک چیزی است و حوزه علم و تخیل علمی حوزه دیگری است.
خواجه پور: متاسفانه جوانها کتابهای علمی را جزء فرهنگ عمومی نمیدانند
دکتر محمدرضا خواجهپور دیگر ویراستار ارشد این مجموعه هم درباره این مجموعه کتابها گفت: نکتهای که در فرمایش دکتر معصومی پنهان ماند این است که با نقشی که کتاب پیدا کرده است. علم به صورت بخشی از فرهنگ عمومی درنیامده است.یعنی الان آدمهای زیادی میبینیم که کتابهای سادهتر فلسفه را میخوانند، اگرچه ممکن است دانشجوی فلسفه نباشند، اما این مثلا کتابی درباره فیزیک و شیمی و زمینشناسی را در همان سطح نمیخواند. این کتاب فلسفه خواندنش خیلی دشوارتر از کتاب علم است. منتها با واژگان و چارچوب این مساله احیانا آشنا نیست و به نحوی از این مساله میگریزد. علم این را کمی برایش هراسآور کرده است.
وی در انتقاد با این دیدگه گفت: به گمان من یک کم دقت کار را بیشتر کردن و دقت کردن به رشته استدلال علمی آدم را به این مطلب میکشاند و تمام کتابهایی که الان درآوردیم یک دانشجوی سالهای اول دانشگاه یا سالهای آخر دبیرستان می تواند از آنها استفاده مطلوب را ببرد اگر به همان اندازه درباره این کتابها سعی کند که درباره کتابهای دیگر. این گونه این کتابها هم همانند کتابهای فلسفه برایش جذاب میشود و به اندازه کافی آنها را درک میکند.
خواجه پور در پاسخ به این پرسش که آیا زبان این کتابها دشوار نیست گفت:به نظرم این کتابها، کتابهای دشواری نیستند. در میان جامعه جوان درسخوانده ما رایج است که علم را جزئی از فرهنگ عمومی نمیدانند، ادبیات، فلسفه، شعر، سینما را میدانند ولی علم را نمیدانند. درمقابل علم از طریق کاربردش در تکنولوژی خودش را تحمیل میکند و اگر بخواهیم ببینیم که در این چند قرن گذشته چگونه تغییراتی در زندگیهای ما به وجود آمده، آنوقت است که متوجه سهم قابل ملاحظه علم میشویم. البته این دگرگونیها به سرعت روی میدهد؛چه از طریق دگرگونیهایی که خود علم از طریق مبانی به وجود میآورد و چه از طریق کاربردهایی که با تکنولوژی زندگی ما را دگرگون کرده است. تصور ما این بود در این دورانی که کمکم سرعتها زیاد میشود باید یک وسیلههایی هم باشد که جامعه ما زیاد بیاطلاع از این موارد نماند.
وی درباره نحوه انتخاب کتابها گفت: با دکتر معصومی مینشینیم و صحبت میکنیم و مجموعهای را سفارش میدهیم و ناشر آن را میآورد و یا آن را از بیرون پیدا و به مجموعه اضافه میکنیم. در بدو کار به دلیل تعداد کم عناوین و موضوعات این که اثری تکراری باشد ،کمتر رخ میدهد، اما اگر تعداد زیاد شود، مساله گزینش و انتخاب هم باید به صورتی باشد که دقت شود.
وی در تعریف خود از واژه علم گفت: آنچه ما از واژه عمل مراد میکنیم ، معنی خیلی عامی نیست. عمدتا علوم طبیعی و آنچه کمابیش در حوزه این علوم قرار گرفته و با آن امتزاجی بیشتر پیدا کرده را شامل میشود. مثلا فرض کنید قسمتهایی از روانشناسی که قبلا آن را جزو علوم انسانی میدانستیم در سالهای اخیر با علومشناختی آمده و امتزاج بیشتری با علوم عصبی پیدا کرده است. یا قسمتهای دیگری مثل زبانشناسی. به تعبیر دقیقتر، در چند دهه اخیر علوم طبیعی با بخشهایی از علوم دیگر امتزاج پیدا کرده و انتظار میرود که در آینده این مساله بیشتر شود و روشهای علوم طبیعی در آنها بیشتر به کار گرفته شود . به خصوص از نقطه نظر متدولوژی وگرنه در موارد دیگر که از علوم طبیعی استفاده میشود.
اگر بخواهم سخنانم را خلاصه کنم باید بگویم در این مجموعه ما خودمان را کمابیش به علوم طبیعی محدود کردیم و انتخاب کتابها هم مبتنی بر این محدودیت است.
وی درباره پرداخت به علم فیزیک در این مجموعه گفت:از کتابهای اولیه ما دو کتاب مربوط به فیزیک میشود، یکی کتاب «سرگذشت فیزیک نوین» است و دیگری «فیزیک، اندیشهها و یافتهها» . اولین کتاب ما هم به فیزیک و شیمی و آموزش در این علوم مربوط میشود که همان «نرم و نازک» است. در آخر هم دو کتاب دیگر است: «فیزیک ذرات» و «نظریه کوانتومی».من درباره دو کتاب اول صحبت میکنم که به نوعی با هم مرتبط میشود. این دو کتاب تاریخچهای از فیزیک جدید است که فیزیک قرن بیست و بیست و یک را بحث میکند و کتاب بسیار خوبی است که اگرچه تمام این فیزیک را شامل نمیشود، اما به شالودههای اصلی فیزیک قرن بیستم ،که نظریههای نسبیت و کوآنتومی باشد، به خوبی میپردازد. کتاب دیگری که من ترجمه کردم نگاه دیگری به تاریخچه فیزیک دارد ، اگرچه بحثش بررسی تاریخ فیزیک نیست.
در مقدمه کتاب این نکته را آوردهام چرا که گمان میکنم در ایران این یاد رفتن خیلی ساری است و آن اینکه شیمی و فیزیک و علومی که به این علم نزدیک هستند، علوم تجربیاند و پایههای مفهومیشان، از تجربه و آزمایش برمیخیزد و این را نباید فراموش کرد. چون برخی افراد بر پایه تصوری که از خواندن برخی مقالات ژورنالیستی به دست میآورند، گمان میکنند که عدهای نشستةاند دارند درباره جهان اولیه تئوریبافی میکنند،در حالی که واقع امراین طور نیست.توجه آنکتاب بیشتر به پایههای تجربی علم است و عمدتا به نیمه قرن بیستم، ضمنآنکه نویسنده آن، لارنس براگ ، جایزه نوبل را برده است.
خواجهپور درباره کتاب «نرم و نازک» گفت: این کتاب عمدتا در حوزه فیزیک کلاسیک قرار میگیرد، منتها فیزیک کلاسیکی که در سه دهه آخر قرن بیستم و دهه اول قرن نوزدهم، دوباره پا گرفت و زنده شده است. در این دوران و با امکانات تکنولوژی جدید مطالعه در آنها میسر شده و کتاب بسیار جالبی است و خصوصا نویسندهاش «دوژن» که برنده جایزه نوبل در فیزیک است. او بخشی از این کتاب را به ایرادهایی اختصاص داده که در نحوه آموزش ، در مدارس فرانسه، وجود دارد. به نظر میرسد نکات این کتاب هم به اندازه بحثهای علمی کتاب برای خواننده ایرانی مفید باشد.
کتاب دیگری که خواجهپور درباره آن سخن گفت«فیزیک ذرات» بودکه وی درباره ویژگیهای آن گفت:این کتاب را یکی از فیزیکدانان برجسته نوشته است. و مجموعا کتاب برداشت درستی از فیزیک جدید را برای خوانندهای که با زبان ریاضی آشنا نیست، فراهم میکند.
هومن پناهنده: برخی مقدمات را نمیدانند و مدعای منتهیان را دارند.
هومن پناهنده: مبتدیانی که گمان میکنند منتهیانند
در ادامه هومن پناهنده مترجم و مدرس فلسفه علم درباره کتاب ترجمه شده توسط خود در این مجموعه سخن گفت.
وی سخنانش را با یادی از کتاب تازه منتشره، دکتر ضیاء موحد درباره مقاله ومقاله نویسی شروع کرد و گفت: اخیرا کتابی از ضیاء موحد درباره مقالهنویسی چاپ شده، آدم از خودش میپرسد که چطور ایشان که مسائل دیگری در ذهنش بوده، راهش را کج کرده و پرداخته به موضوع مقالهنویسی. در این کتاب به این سوال مقدر ایشان جواب میدهد. میگوید که من در مقام مشاور بعضی از نشریات، مقالاتی را برای داوری به من ارجاع میدادند. با مرور این مقالات به این نتیجه رسیدم که باید کتابی بنویسم در فن مقالهنویسی تا آموزش مقدماتی باشد برای این کار. البته ایشان نمیگوید از این مقالاتی که ایشان رد میکند چند تا چاپ شده است. ظاهرا این مقالات چاپ میشود. پشت این مجموعه هم میتوانم دلیلی برای تولیدش پیدا کنم.
وی ادامه داد: من فکر میکردم دکتر موحد میخواهد آنچیزهایی را که میگفت محقق کند، اما یکباره راهش را کج کرده و همین امر نشان میدهد که باید تحت یک فشار درونی قابل توجهی بوده باشد که به این جمع بندی رسیده که چنین کتابی بنویسد.
پناهنده با اشاره به این که در مواردی فاقد مقدماتیم، مبادی را نمیدانیم و مهمتر از همه فکر میکنیم که میدانیم گفت: اکثر آدمها، اکثر مقدمات علوم را نمیدانند و دانششان نسبت به نادانیشان خیلی کمتر است. اما مشکل زمانی پیش میآید که شبه علم پا در میدان میگذارد. برای همین هم فیلسوفی میگفت که تقابل بعضی از فلاسفه علم بیش از این که با نادانی و ندانستن باشد با شبه دانستن است. به هر حال این که بعضیها عمیقا بعضی چیزها را نمیدانند ولی مصرانه فکر میکنند آن مسائل را میدانند، از جنبههای پاتولوژیک حیات فکری و فرهنگی حال حاضر ماست.
وی درباره تولید کتابهای مقدماتی علم که مجموعه دانش معاصر هم دراین گروه میگنجند گفت: تولید کتابهای مقدماتی خوب کار مشکلی است. اما از آن مشکلتر این است که درافرادی این نیاز ایجاد شود که باید کتابهای مقدماتی بخوانند در حالی که همین افراد فکر میکنند از منتهیان هستند.آنها باید خودشان را مبتدی ببینند و از نو شروع کنند.
پناهنده درباره کتابی که در مجموعه دانش معاصر ترجمه کرده است گفت:عنوان کتابی که من ترجمه کردم، «فلسفه علم» است. عقیده رایج این است که علم تجربی که آغاز آن را قرن هفدهم میدانند، برجستهترین دستاورد تمدن جدید است.
تکنولوژی هم که این طور زندگی ما را پر کرده محصول عمده و فرزند علم شمرده میشود. در نظام آموزشی غرب، علم تجربی علم بالاتر و مرجع به حساب میآید. برتر از نظامهای فکری و عقیدتی دیگر،حتی نظامهای دینی.
پناهنده با اشاره به اینکه وقتی مفهومی در نظر آدمیان این عظمت و هیبت را پیدا میکند، طبیعی است که تامل و توجهآنها را جلب کند، گفت: این توجه سبب می شود تا آدمهای اهل فکر و فلسفه به این موضوع بپردازند و سوالاتی را درباره علم مطرح کنند که طرح آنها و پاسخ به آنها موضوع فلسفه علم میشود و فلسفه علم را تشکیل میدهد. وی سپس به سوالاتی که در این زمینه در کتاب مطرح شده است ، اشاره کرد و سوالات مطرح شده در کتاب را چنین بر شمرد:علم آیا برای ما شناخت میآورد؟ شناخت به معنای افلاطونی که از زمان یونان با ماست یعنی عقیده ساده موجه. آیا علم همان شناخت و معرفتآموز است؟ اگر معرفت به ما میآموزد مکانیسم منطقی آن چیست و چه طور برای ما شناخت میآورد؟ مبنا و معیار پذیرش نظریات چیست؟ مبنا قیاس است یا استقرا؟ چرا نظریات علمی تغییر میکنند و یکی جای خود را به دیگری میدهد؟آیا این تغییر دیمی است یا حساب و کتاب دارد؟ مبنای منطقی ندارد و عوامل غیر منطقی دارد چه بسا روانشناختی و چه بسا جامعهشناختی و روابط قدرت باعث شود که نظریهای جای خود را به نظریه دیگر میدهد؟ آیا در علم پیشرفت است؟ یعنی وقتی که یک نظریهای میرود و نظریه دیگری جایش را میگیرد مبنای معرفتی دارد و نظریه بعدی چیز بیشتری به ما میداده از جنس شناخت؟ به حقیقت نزدیکتر بوده؟ از جهان خارج گزارش واقعنگرانهتری میداده؟ بر این اساس، نظریات به جای هم میآیند. اگر این اتفاق بیفتد نامش پیشرفت علمی است. در غیر اینصورت نظریات میآیند و جای نظریات دیگر را میگیرند و ممکن است پیشرفت علمی هم صورت نگیرد.
مترجم کتاب فلسفه علم همچنین گفت: در این کتاب به آن گرایش که درآن جانشینی و آمدن یک نظریه به جای نظریه دیگری مبنای منطقی ندارد پرداخته شده و آمده که این نظریات غیرمنطقی است و در نتیجه آنها پیشرفتی اتفاق نمیافتد.
پناهنده با اشاره به این نکته که اگرعلم پیشرفت داشته باشد، معرفت آموز است وگرنه یک افسانهای است(هر چند مفیدوارائه کننده قدرت پیش بینی) در کنار افسانههای دیگر پرسش های دیگری راکه در کتاب آمده است بدینشکل مطرح کرد که:تفاوت علم تجربی بادیگر رشتهها چیست؟ آیا با علم تجربی میتوان همه چیز را توضیح داد؟ آیا همه مفاهیم علمی، ما بازای خارجی دارند؟ مثل مفهوم الکترون و چیزهایی که مشاهدهپذیر نیستند اما واقعیت به یک نحوی گزارشی از جهان خارج میدهند. آیا نظریات علمی قابل اثباتاند و میتوان آنها را اثبات کرد؟ اگر قابل اثبات قطعی نیستند، محتمل هستند؟ باز در این کتاب تعابیر مختلفی هم از احتمال ذکر شده است. آیا همه علمها را میتوان به یک علم بنیادین مادر در نهایت فروکاست و تقلیل داد؟ بین علم و دین چه رابطهای هست؟ آیا در علم ارزشهای ایدئولوژیک رخنه میکند یا اینکه علم خنثی است و پشتوانهاش دادههای تجربی بیطرف است؟ معنای عینیت همین است. آیا میتوان فارغ از نظر و نظریه علم، عالم را مشاهده کرد و دانش عینی به دست آورد؟
در این کتاب به این سوالات پرداخته میشود و تمام این سوالات تقریبا تمام چیزی است که در کتابهای فلسفهی علم باید طرح شود و در این کتاب مقدماتی جمع شده است در حجم بسیار کمی که به دویست صفحه هم نمیرسد.
این مدرس فلسفه علم با اشاره به این نکته که مباحث کتاب گسسته نیست واز دل هر مفهوم، مفهوم دیگری بیرون میآید گفت: در پرداختن به این مباحث بحث قیاس و استقرا پیش میآید، استنتاج به قصد بهترین تبیین، خود تبیین، موضوع تحویل و اینکه علوم به هم تحویل پیدا میکنند یا نه؟ بحث علیت که ارتباط با استقرا دارد. مفهوم پارادایم که در فرهنگ جدید مفهوم بسیار مهمی است که در تاریخ علم و فلسفه علم آمده و در علوم انسانی هم خیلی کاربرد دارد. رئالیسم علمی، ضد رئالیسم، قیاسناپذیری پارادایمها، تمایز علم و شبهعلم، تمایز علوم مشاهدهپذیر و امور مشاهدهناپذیر و از این قبیل. بنابراین فکر میکنم که در حد یک کتاب مقدماتی و کم حجم برای کسانی که وقت ندارند و یا میخواهند در همین حد اختصاص به این مطلب بدهند گمان میکنند تما مباحث مقدماتی فلسفه علم در این کتاب آمده است. به تبع آن ممکن است در بعضی جاها اختصارهایی اتفاق افتاده باشد که به جامعیت مطلب لطمه میزند اما چارهای نیست چون مدخلی است که میتوان از آن استفاده کرد و برای درک عمیقتر به کتابهای دیگری که شرح مبسوط در این باب میدهد، روی آورد.
رضایی: سعی کردم زبان ساده و روان را در برگردان فارسی هم بیاورم
دیگر مترجم این مجموعه که کتاب آگاهی را برگردان فارسی کرد، رضا رضایی بود که سخنانش را این گونه آغاز کرد: ظاهرا مترجمان در کشور ما نوعی شارح محسوب میشوند و من هم طبق این قاعده چند کلمهای درباره محتوای این کتاب و شیوه ترجمه این کتاب صحبت خواهم کرد. علت اینکه مترجمان شارح میشوند شاید به این دلیل باشد که تریبون جدیای در مملکت ما برای نقد و تفسیر آثار وجود ندارد. به عبارتی فلسفه را میتوان به چند شاخه تقسیم کرد: یکی شناخت، متافیزیک که معمولا از مثل افلاطونی شروع میشود و از آنچه درباره خارج از جسم و جرم است صحبت میشود. فلسفه اخلاق هم داریم که راجع به چه باید کردها صحبت میشود. فلسفه ذهن شاخه دیگری از فلسفه است. عمده بحث آن درباره موضوع صحبت ماست و آگاهی است. سوال جدیدی که در این اواخر مطرح است این است که آیا ماشینی میشود ساخت که فکر کند.
وی سپس به تبیین کارکردهای موضوعات مختلف فلسفی پرداخت و گفت: فلسفه دین داریم که درباره هستی خدا، مساله شر و ایمان و عقل صحبت میکند و بحثهایی از این قبیل. فلسفه سیاسی داریم که در آن درباره آزادی صحبت میشود، نفع عمومی بشر و مسائلی از این قبیل بحث میشود. فلسفه علم هم شاخه دیگری از فلسفه است، مساله کذب و صدق است.
رضایی که به تازگی مجموعه 5 رمان جین آستین را برگردان فارسی کرده است در ادامه سخنانش به فلسفه دهن پرداخت و گفت: در بطن فلسفه ذهن این سوال مطرح است که ذهن چیست و بزرگترین متفکران در حوزه فلسفه و علم تلاش کردند به این سوال جواب بدهند اما هنوز این مساله گیجکننده و حل ناشده باقی مانده است. در حال حاضر هم فلسفه ذهن یکی از پر تکاپوترین شاخههای فلسفه است و تحولات جالبی در آن رخ داده است. برای فهمیدن ذهن، فلاسفه راههای مختلفی را طی کردهاند. مسائل متعددی را بررسی کردهاند. بعضی از این مسائل اینهاست: آگاهی چیست؟ رابطه بین آگاهی و جهان مادی چگونه است؟ «دربارگی» یا «مقصودمندی» یا «راجعیت» چیست و فکر ما چطور میتواند درباره چیزهای بیرون از خودش عمل کند. چه چیزی به فکر قدرت میدهد که چیزی را بازنمایی کند.
رضایی با اشاره به اینکه فلسفه ذهن با مفهوم ادراک هم سر و کار دارد پرسش ادراک چیست؟ را مطرح کرد و گفت: آیا وقوف ما به جهان بیواسطه است یا به وساطت پدیدههای ذهنی است. در آنچه تجربه میکنیم تا چه میزان ذهن سهم دارد یا دخالت دارد. در فلسفه ذهن با مفهومی به نام «شخصانیت» یا هویت شخصی روبهرو میشویم. سوالات به ظاهر سادهای هم میتوان پرسید: شخص چیست؟ مثلا وقتی آلبوم عکسی را ورق میزنیم عکس خودمان را در مراحل مختلف زندگی در آن میبینیم. از طفولیت تا امروز، چه چیزی موجب میشود تکتک افرادی که در این عکسها میبینیم شخص واحد باشند نه چند شخص.
رضایی سپس حافظه یا خاطره را هم متوجه مباحث فلسفه ذهن دانست و گفت: حافظه یا خاطره هم در کار توجه فلسفه ذهن است. حافظه چیست و چه ربط و پیوندی به هویت پیوسته و مستمر ما دارد؟
وی با تمایز میان فلسفه ذهن با ر رشتههایی مانند روانشناسی و یا علوم دیگر گفت:البته پویش علمی در آگاهی، ادراک و یاد یا خاطره برای فلسفه ذهن حتما موضوعیت دارد اما رویکرد فلسفی تحقیق تجربی بر اساس مشاهده درباره این پدیدهها نیست، بلکه بیشتر رویکرد مفهومی یا نظری است. وقتی میپرسیم ذهن چیست، فیلسوف معمولا در پی فکتهایی درباره علم نیست که از نظر علمی کشفشدنی هستند بلکه در پی این است که مفهومی به نام ذهن متضمن چه چیزی است. روش فلاسفه هم پویش و کشف ارتباط یا پیوندهای منطقی و مفهومی است. یافتههایی که در چارچوب فلسفه ذهن صورت میگیرند پیامدهای پردامنهای برای بقیه شاخههای فلسفه دارند. مثلا جوابهایی که به این پرسش داده میشود که شخص چیست؟ شاید تبعات جدی برای فلسفه اخلاق داشته باشد و پای مسائلی از قبیل اتانازی، سقط جنین را به میان میآورد. و اینجاست که ما با مسائل اخلاقی سر و کار مییابیم چون دقیقا تعریف ما از شخص در رویکرد ما به مسائلی مثل اتانازی و سقط جنین و بسیاری از مسائل اخلاقی دیگر دخیل است.
مترجم کتاب آگاهی بعد از این سخنان به بحثآگاهی پرداخت و گفت: بحث آگاهی مهمترین بحث در فلسفه ذهن به شمار میرود. تکتک ما به نوعی زندگی درونی، غنی و سرشار از آگاهی داریم که از احساسات، افکار، عواطف و هیجانات ما تشکیل میشود. اما این قلمرو که آن را قلمرو آگاهانه گذاشتهایم چه ربط و نسبتی با جهان مادی دارد؟ آیا ذهن آگاه ما چیزی است در ورای آن چه به شکل مادی در عالم مادی روی میدهد یا اینکه این ذهن آگاه خودش مادی است. رابطه بین ذهن آگاه و جسم مادی ما چیست و چگونه است؟ ما میتوانیم این دو قلمرو را مستقل از هم بدانیم و دو جوهر قائل شویم. ماده یک قلمرو و ذهن یک قلمرو دیگر.
وی ادامه داد: صحبت بر سر این است که این دو قلمرو چه پیوندی با هم دارند. آیا پیوندی دارند؟ آیا بر یکدیگر تاثیر میگذارند و بسیاری پرسشهای دیگری از این قبیل. به نظر دوآلیستها یا دوباوران که معروفترینشان دکارت است، ذهن جوهر اندیشهمند یا متفکر است که مستقل از هر نوع جسم مادی وجود دارد. دنیای مادی هم استقلال باالذات دارد. این بحث در کتاب آگاهی به تفصیل صحبت شده است.
وی درباره دیدگاه ماتریالیستها گفت: ماتریالیستها در مقابل میگویند که فقط یک جوهر وجود دارد و آن جوهر مادی است. اگر ماتریالیست باشیم باید بگوییم که ذهن خودش یک چیز مادی است. اگر بپرسیم این چیز مادی چه چیزی ممکن است باشد. گزینه بدیهی ماتریالیستها، خود مغز است. دانشمندان میگویند کشف کردهاند که ستاره شامگاهی همان ستاره بامدادی است. آب هم همان H2O است، گرما هم حرکت مولکولهاست. به همین ترتیب علم میتواند روشن کند که درد هم نوعی حالت مغزی است.
بعضی از ماتریالیستها رفتارباور منطقی هستند. میگویند ذهن چیزی نیست که بالاتر باشد از مجموعهای از ترتیبات، گرایشها، نظمآرایشها که یک جوهر مادی به نام بدن آن را داراست. اصلا داشتن ذهن یعنی داشتن همین ترتیبات، گرایشها، نظمآرایشها برای رفتار کردن به انواع طرق بغرنج. مثلا داشتن درد یعنی داشتن همین ترتیبات، گرایشها و نظمآرایشها برای به خود پیچیدن، داد و فریاد کردن. و چون هر جسم مادی میتواند میل وآمادگی مادی را داشته باشد، پس درباره جسم مادی که دارای ذهن باشد ما با هیچ نکته مسالهسازی روبهرو نیستیم. پس اگر بگوییم ذهن چیزی است خارج از این جسم مادی و گرایشهای رفتاری مادی، درست مثل این است که برای فلان دستگاه یک روح غیرواقعی و زائد قائل باشیم. این ماتریالیست شکل رادیکالتری هم دارد و اصلا در شکل رادیکالتر ماتریالیست، وجود چیزی به نام ذهن را به کلی انکار میکند.
وی با اشاره به اینکه وجود ذهن شاید به نظر ما بدیهی برسد اما با پیشرفت علم شاید معلوم شود که ذهن هم چیزی غیرواقعی است گفت: مثل بسیاری از اسطورهها. عجوزهها و دیوها را تا همین چند صد سال پیش خیلیها به وجودشان اعتقاد داشتند و تاثیر این عجوزهها و دیوها را بر حوادث زندگی تبیین هم میکردند. حالا که اعتقادی به وجود عجوزه و دیو نداریم، رویدادها را طور دیگری تبیین میکنیم. به نظر ماتریالیست رادیکال یا حذفگرا که هر نوع پیرایه و شاخ و برگی را حذف میکنند، بعید نیست که تعبیر صحیح رفتار ارگانیسم انسان آنها را روزی به اینجا برساند که دیگر نیازی نداشته باشیم که روزی به چیزی به نام ذهن استناد کنیم. [چراذهن ما کامپیوتر نیست]
تببین حرکات مادی با ارجاع و استناد به رویدادهای عصبی و سایر رویدادهای مادی صورت خواهد گرفت که اصلا ملازمهای ندارند با چیزهایی که الان میگوییم در ذهن وقوع مییابند. به عبارت دیگر در آینده ذهن و آنچه در ذهن میگذرد یک جعل و افسانه خواهد بود.
در کتاب آگاهی با مباحثی این طوری سر و کار دارید. البته نویسنده کتاب انواع آزمایشهای تجربی را مثال میزند تا در نهایت به استنتاجهای فلسفی برسد و گاهی هم نمیرسد اما به پرسشهای تاملانگیزی میرسد و این پرسشها را طرح میکند. با مطالبی در این کتاب سر و کار دارید که ظاهرا علمی است در حوزه روانشناسی، زیستشناسی، عصبپژوهی، بحثهای تکاملی و .. اما باطنا این بحثها فلسفی است یا جنبه فلسفی دارند.
رضایی درباره ترجمه این کتاب و دشواریهای آن گفت:ترجمه این کتاب کار ظاهرا ساده و در باطن دشواری بود. لازم بود کتابی که وزن فلسفی و علمی دارد و به زبان خیلی ساده نوشته شده، به نوعی در ترجمه فارسی هم رعایت شود. من هم سعی کردم در عین حال که به وزن فلسفی و علمی کتاب لطمه نخورد، زبان بیتکلف و سادهای را اختیار کنم که خواننده را به دستانداز نیندازد و در مطالعه ترجمه شوک به او وارد نشده باشد.
دکتر معصومی همدانی: نقشی بر سنگ منطق کامپیوتر را رمز گشایی میکند
در ادامه دکتر معصومی همدانی به ابزار نظر درباره مقدمه و بیانیهای پرداخت که در ابتدای این مجموعه کتابها از سوی سر ویراستاران قرار داده شد.
وی در این باره گفت: در بیانیهای که اول این مجموعه گذاشتیم روی اینکه الان حوزههای میانرشتهای خیلی رواج پیدا کرده و آن تقسیمبندیهای رایج بین علوم کمی به هم خورده اشاره کردیم. این کتاب «آگاهی» نمونهای از این نوع کتابهاست و نشان میدهد که چگونه روانشناسی که یک دانش کاملا تجربی است میتواند روی مسائل کاملا فلسفی تاثیر بگذارد. این کتاب بیش از هر چیز برای ما کتابی علمی بود که موضوعش منحصرا روانشناسی و این چیزها نیست.
معصومی همدانی درباره کتاب نقشی برسنگ که مترجم آن در ایران نیست هم توضیحاتی داد و افزود:این کتاب از شیرینترین کتابهایی است که من خواندم. من زمانی که دانشجو بودم، چند درس برنامهریزی گذراندم. حتا زبانهای خاص کامپیوتر میخواندم اما به هر حال این چیزها راگذراندم و الان هم با کامپیوتر سر و کار دارم اما چنین کتابی نخوانده بودم که بگوید کامپیوتر چیست و هدف نویسنده این بوده که نشان دهد کامپیوتر بیش از آنکه سختافزارش مهم باشد، منطق آن است که اهمیت دارد. اساس کار کامپیوتر مقدم بر مادهای است که از آن ساخته شده و سعی کرده این اساس کار را توضیح دهد که برای خیلی از افراد استفادهشدنی است.
معصومی همدانی درباره کتاب «نظریه کوانتومی» هم گفت: این نظریه از حیث مفهومی واقعا نظریه دشواری است ؛به این معنی که مسائلی را برای انسان مطرح میکند که خلاف عقل سلیم به نظر میآید. باید در عالم ذرات کوچک به این مساله اعتقاد داشت. بخش مهم این کتاب توصیف راههایی است که فیزیکدانان و فلاسفه عرضه کردهاند برای اینکه ما چگونه با این واقعیت کنار بیاییم که دنیای خرد و دنیای ذرات کوچک گویا قاعده دیگری دارد که در زندگی بزرگ مقیاس ما نمیگنجد. این کتاب بسیار روشن نوشته شده است و چون مساله خلاف انتظار است، تجسم آن برای ما ممکن نیست. نویسنده معتقد است که دستاوردهای نظریه کوآنتومی مغایرتی برای داشتن یک دنیای خارج عینی ندارد و تصور ما را از عینیت فقط عوض میکند و اینها بحثهایی است که تا حدودی فلسفی است ولی بیشتر این کتاب بیان بنیانهای فیزیکی نظریه کوآنتومی است و اینکه چطوری این نظریه به وجود آمد. و چه دستاوردهایی دارد.